گاهـــﮯ...
گاهــــﮯ دلتــ بهانـــﮧ هایــ ﮯمیــ ﮯگـــیرد
گاهــــﮯ دلتــ بهانـــﮧ هایــ ﮯمیــ ﮯگـــیرد
کــﮧخودتـــ انگشتــ بـــﮧ دهآن مــﮯ مانــﮯ...
گاهــﮯ دلتنگـﮯ هآیــﮯ دآر ﮰ
گاهــﮯ دلتنگـﮯ هآیــﮯ دآر ﮰ
کــــﮧ فقط بآیــد فریادشآن بزنــﮯ امآ سکوتــ مــ ﮯکنــﮯ ...
گاهــﮯ پشیمانــﮯ از کرده و نآکرده اتــ...
گاهـﮯ دلت نمــﮯ خواهد دیروز را بــﮧ یاد بیاورﮰ
گاهــﮯ پشیمانــﮯ از کرده و نآکرده اتــ...
گاهـﮯ دلت نمــﮯ خواهد دیروز را بــﮧ یاد بیاورﮰ
انگیزه ا ﮰبراﮰ فردا ندار ﮰو حال هم کــﮧ...
گاهــﮯ فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیرﮮ و
گاهــﮯ فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیرﮮ و
گوشــﮧ ا ﮮگوشــﮧ ترین گوشه اﮮ...!
کــﮧ مــﮯ شناسـﮯ بنشینــ ﮯو"فقط" نگاه کنــﮯ...
گاهــﮯ چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ مــ ﮯشود...
گاهــﮯ دلگیرﮮ شاید از خودت...
و شاید...
گاهــﮯ چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ مــ ﮯشود...
گاهــﮯ دلگیرﮮ شاید از خودت...
و شاید...
نظرات شما عزیزان: