آنتی ویروس عشق
نویسنده : Arash - ساعت 21:56 روز دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,

 

 

به زخم های تو که می رسم

رنگ واژه ها می پرد

و شعرم ، سپید می شود

این جا آسمان است ، مهتابی بی نور

در این جا صدای تو را نمی شنوم

مهتابت تمام نورها را به خود جذب کرد

صدایی خفه ام می کند

هنوز تیر ترکش ها بر بدنم جاریست

این جا آسمان است ، باز هم مهتابی بی نور

خبر خاصی نیست

فقط کودکی چند ساله

با چشم های روشنِ زل زده ، چوب لای چرخ می گذارد

« بابا نان داد »

و هر تلاشی میکنم

تا دیکته کودک بهت زده

درست از آب در بیاید

اما ...

من زنده شده ام و شاعر ، نمی نویسم

و تو ، جانِ من

خودت کلاهت را قاضی کن

چشم ها که از ذوق تر شوند

شاعرانه تر است

یا از درد ؟؟؟!!!

خوش به حال تو !

خوش به حالِ تو که چشم نداری

که چشم نداری

آدم های کوچک را پشت این میزهای بزرگ

با کار و تلاش شخص خویش ببینی

و تحقیر میکنی و مسخره ...

امشب دوباره هوایی شده ام

نه انکار نمی کنم

رنگ پریده ام نشان می دهد

امشب بزرگراه آسمان چند دقیقه بغض کرد

تو به سعادت آباد رسیدی

و من

به صندوق ها کمک می کنم

تا هفتاد بلا را دفع کنند

اما این ...

نه در من می ماند و نه جدا می شود

برای رهایی از این بندها

چند صندوق باید کمک کنم ؟؟؟!!!


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: