مطلب ارسالی ازsara.mahdavi آنتی ویروس عشق
نویسنده : - ساعت 19:2 روز 8 ارديبهشت 1391برچسب:,

با من حرف می زنند آنها که "آشنایم" هستند...

حالا که فکر می کنم می بینم:

کیسه ی زلال اشکشان را که پر از غم بوده بارها و بارها

به دوش کشیده ام...

گوش سپرده ام به دلتنگی هایشان و کوشیده ام راهی

بیابم برای شاد کردنشان...

اگر زمین خورده اند دستی شده ام یاری دهنده...

در شادیهایشان خندیده و در غمهایشان گریسته ام...

گاهی حتی به زبان سکوتشان گوش سپرده ام و با

چشمهایشان درددل کرده ام...

...اما ...

اما هر چه می گردم در کوله بار خاطراتم، جز تنهایی هیچ

نمی یابم!

اگر غمگین بوده ام سر بر شانه ی تنهایی ام گذاشته ام و

تمام بی وفایی ها را گریسته ام!

اگر شاد بوده ام دستی پیدا شده و گل لبخند را از لبانم چیده!

اگر در مسیری راه پیموده ام سنگ انداخته اند بر راهم و

کوشیده اند زمینم بزنند...

هر زمان که زبان به سخن گشوده ام گویی کسی با زبانم

آشنا نبوده و یا گوشها با اختیار "نشنیدن" را برگزیده اند!

و آنها که با من خندیده اند پیش از آنکه تصویر لبخندشان از

قاب ذهنم زدوده شود،‌ دشنه ی نامردی را در پیکر احساسم

فرو کرده اند!

روزگار غریبی شده...

وقتی می خواهی قلبت بلوری بماند...

انگار همه سنگ می شوند!

 


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: