دستم به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی...
هوس می کنم،
تمام کاغذهای سفید روی میز را، از نام تو پرکنم …
تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای !!
از بس...
که خالــی ام از تو …
از بس...
که تو را کـم دارم …
آخر مگرکاغذ هم،
زندگی می شود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اگر تنها ترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه ي نداشتني هاست نفرين و آفرين ها بي ثمر است اگر تمامي خلق گرگهاي هار شوند تو مهربان جاودان آسيب ناپذير من هستي اي پناهگاه ابدي تو مي تواني جانشين همه ي بي پناهي هايم شوي
( دكتر شريعتي )




تنفس ممنوع! هوای دلها آلوده ست در این سرا اینجا فاصله عشق تا عشق بعدی یک نخ سیگار است...


ای دوست
این روزها
باهرکه دوست میشوم احساس میکنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است... (نصرت رحمانی)


تو را انتخاب کردم,
تا هر دو مان پايان دهيم,
تنهائي را ...
...
ديگري را انتخاب کردي,
تا هر سه مان آغاز کنيم
تنهائي را...


شب تنهایی من
هیچکس با من نیست !…
مانده ام تا به چه اندیشه کنم…
مانده ام در قفس تنهایی…
در قفس میخوانم…
چه غریبانه شبی ست…
شب تنهایی من!…


شاید زبان ضعیف باشد
شاید خیلی کودکانه ، شاید بی غرور...
اما هر وقت گونه هایم خیس میشه می فهمم
نه ضعیفم نه یک کودکم
بلکه پر از احساسم


مرگ
تکرار مکرر یک حقیقت
زندگی
اجبار به بقا
انسان،
بقا برای تکرار حقیقت...!!!


شب قراريست که ستاره ها براي بوسيدن ماه ميگذارند...!!! و چه زيباست شرم زمين که خودش را به خواب ميزند...!!!

