به زخمهایم می نگری ؟!
درد ندارند دیـــــــــــــــگر
روزی که رفتـــــــــــــــی ،
مرگ تمام درد هایم را با خودش بـــــــــــــــرد...!
مرده ها درد نـــــــــــــــمی کشند
حرف آخرم این است:
برنگرد دیـــــــــــــــگر
زنده ام نـــــــــــکن !
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم….
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست،
برایت کافیست…!!!
چوبی به آستینم کرد روزگار...
که معنای سکوت تلخ مترسک را الان میفهمم…
دوستت داشتم زیاد!!
کمش کردی …
کمترش کردی...
بی تفاوت شدم!!
لااقل دیگر مرا به نفرت نرسان!
خنــده دار است، نه؟
که تــو هی مرا دور بزنی..
و مــن دلــــم را خوش کنم
که در محاصـره ی توام...!
گاهی دلت از کسایی میگیره که فکر می کردی با تمام آدمهای کنارت فرق دارن !
- خودشون …
- دنیاشون …
- زندگیشون …
و بعد بفهمی که دنیایی ندارن که بخوان به خاطرش زندگی کنن
این آدما وجودشون توی ذهنتم زیادیه چه برسه توی زندگیت !!!
اصولا آدم هایی که ارزش دوست داشته شدن را ندارند...
درست همان آدم هایی هستند..
که ما مصرانه سعی می کنیم دوستشان داشته باشیم …!
قانون حماقت ما نیازی به اثبات ندارد...!
گرمای تنت ارزانیه همان لاشخورها...
من سرمای تنهایی ام را به گرمای هوست ترجیح می دهم …!!!
برایـ ـــم مهم نیسـ ـــت چه میشـــود؛
به همــــه ی باورهـ ـــایم سوگنـ ـــد
هیچ چیـ ـــزی برایــ ــم مهـ ـــم نیسـ ــت!
فراموشـ ــت میکنـ ـــم..
یک کـ ـــلام..
و این یعنـ ـــی...
ــــخــــــطـ فـــــاصـــــلـــــهــــ!!
تنها یک برگ مانده بود …
درخت گفت: منتظرت میمانم!
برگ گفت: تا بهار خداحافظ!
بهار شد ولی درخت میان آن همه برگ دوستش را فراموش کرده بود …