می خواهم اعتماد کنم اما بد جایی دنیــــا آمده ام …
زمیـــــن ؛
جایگاه مارهای خوش خط و خالی بود که
هر روز نیشم می زدند …


چه موجود عجیبی است این انسان...
وقتی صدایش میکنی ؛ نمی شنود!
وقتی به دنبالش می روی ؛ نمی بیند!
وقتی دوستش داری ؛ به فکرت نیست!
اما...
وقتی می شنود ؛ که دیگر صدایت گرفته
وقتی می بیند ؛ که خسته در راه افتاده ای
وقتی به فکرت هست ؛ که دیگر نیستی...


من مرده بودم
خیلی سالهای دورتر
قبل از آفرینش مادرم حوا
قبل از "سیب" خوردن پدرم آدم
که همه اش را انداخت گردن مادرِ بیچاره ام
تقصیر پدرم هم نبود
کسِ دیگری نبود که گردنِ او بیاندازد
وگرنه پدرم عاشقِ مادرم بود
کس دیگری هم نبود که عاشق ِمادرم بشود
،
من مرده بودم
قبل از کشمکش برادرانم بر سر خواهرانم
بیچاره ها یک خواهر زیباتر که بیشتر نداشتند
خواهر زشت ترم را دادند به قابیل
دو تا دختر که بیشتر نداشتند (وگرنه پدر و مادرم بین بچه هایشان فرق نمی گذاشتند)
که اگر سه تا دختر داشتند ، دو تا خوشگله را جدا می کردند و می دادند به برادرانم
که بیچاره ها سر خوشگلی ی زنهایشان، هم را نکشند ،
بعد آن یکی را هم ترشی می انداختند تووی دبه
یا خودشان سرش را زیر آب می کردند
که باز برادرانم سر زن دوم به جان ِ هم نیفتند ....
یا خواهر سومی هه از بی شوهری خواهرهایم را سر به نیست نکند ...
،
من مرده بودم
قبل از آنکه قابیل آدم بده ی همه ی داستانها شود
...
ببخشید، انگار کفر گفتم
...
زیادی شوخــــــــی کردم
،
من زنده ام
و تووی یخچال خانه ام پر ست از "سیب" های قرمزی که پدرم خورد و آمد به زمین و
من هی سیب گاز می زنم ، هی سیب گاز می زنم و
سیب میوه ی بهشتی ست و کلی هم خاصیت دارد و
اصلا هم مسبب این همه بدبختی نبوده و تازه هم کلی اثرات ِ رواندرمــــــــانی دارد
و ما همه چقدر آدم های خوشبختی هستیم که سیب داریم و سیب ممنوع نیست و بَه بَه به این زندگی و
،
من زنده ام
و می دانـم
زندگی همه اش همین سیب هست و نور هست و ایمان


خدايا!
من دلم قرصه!
كسي غير از تو با من نيست
خيالت از زمين راحت، كه حتي روز روشن نيست
كسي اينجا نميبينه، كه دنيا زير چشماته
يه عمره يادمون رفته، زمين دار مكافاته
فراموشم شده گاهي، كه اين پايين چه ها كردم
كه روزي بايد از اينجا، بازم پيش تو برگردم
خدايا وقت برگشتن، يه كم با من مدارا كن
شنيدم گرمه آغوشت
اگه ميشه منم جا كن


ماهی را چه به عروس شدن...
وقتی تور سپید زمانه،
در دستان پینه بسته ی صیاد حریص است...!!! (خودم)


حرفم را پس می گیرم...
ماهی هم عروس می شود!!!
عروس مرگ...
خوش به حال صیاد...!!!
خوراک شبانه اش، عروس دریایی است... (خودم)


بزرگی به بزرگ بودن نیست...
گاهی حقیر باشی، بزرگتری...!!!
(Arash)


یا به اندازه آرزوهایت تلاش کن یابه اندازه تلاشت آرزو کن...


هَمیـــشه میگفتـــــی :
مـــــــن ، یه تار مُوی تو را به هیچ کَس نمیــــــدَهم!
اینقَدر تار های مویِ مَن را به این و آن دادی تا کَچَــــل شدم !
حـــــــالا برو دســـــت از سر کچلم بردار؟!؟!؟!!


دلَـت طِـفـلْ بــود .
قَـدت بهـ قـد ِ عـاشـقـی هـم نـمیـرسیـد .
کــه ، کـوچَکــْـ شمـردی ،
عَــظِــــمَـــت عـاشقانه هایم را . . .

