آنتی ویروس عشق
نویسنده : Arash - ساعت 22:14 روز دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,

سلام کودکی...

نمی دانم مرا میشناسی یا نه...

از من همینقدر بدان که:

...تو دیروزه منی و من فردای توام..

گاهی حسرتت را میخورم...آنقدر مشتاق رسیدن به امروز بودم که حتی

یادم نبود برای قشنگ ترین روزهای با تو بودن..دستی تکان دهم!!!

میخواهی بدانی من کجایم...همبازیهایم کیست؟...دنیایم چه رنگی ست؟؟

با اینکه میدانم دل کوچکت میشکند اما...بگذار برایت بگویم......

کودکی جان!!

اینجا دنیای عجیبی ست..عروسک بازی ها و خاله بازی ها شیوه های عجیبی دارند..همه چیز فرق دارد...

آنجا که بودم وقتی دستهایم خاکی بود همبازی های بیشتری داشتم...با بچه ها قرار میزاشتیم ..تا تو انباشته های گل تونل های دوستی حفر کنیم!اونجا بچه ها به سر و صورت هم گل میپاشیدن و همون دستای گلی رو به گردن هم میاندختن و ..هی میخندیدن.و..هی میخندیدن..و هی...

ولی اینجا هر کی خاکی باشه نه دوستی داره..نه کسی تحویلش میگیره...کسی هم باهاش مسیر دوستی رو حفر نمیکنه!!!اینجا هر کی خاکی باشه تنهاست!اینجا آدما همجنس های خاکیشون رو مسخره میکنند!!اگه اونجا بچه های خاکی به گردنای هم دست مینداختن...اینجا یه بچه خاکی رو فقط دس  میندازن!!

کودکی جان!

آنجا پر بود از دختر بچه ها و عروسک بازی..پسر بچه ها و ماشینک بازی..توپ بازی در کوچه هایی پر از هیاهو...کوچه هایی که همه ی توپ هاش به گل ختم میشد...

ولی اینجا.....پر است از پسرهایی که به دنباله عروسک ترین دخترانند......و پر از دخترانی که از بازی با پسر ها به فکر شیکترین ماشین هایند.....اینجا توپ بازی شکل دیگری دارد...اینجا آنچه پاس میشود دل است...اونجا همه ی توپ ها به گل ختم می شد...ولی اینجا آخر همه ی دل بازی ها  ناخواسته اوت می شود..اینجا کوچه خاموش است و خلوت.. اینجا  کوچه پر است از نگرانی و افسردگی..

کودکی جان!

آنجا اگر زمین میخوردیم فقط سر زانوهایمان پاره میشد و کمی پوست لطیفمان زخمی...اگه گریه میکردیم همه ی همبازی ها باهامون گریه میکردن و یکی کمک میخواست و اون یکی هم تا در خونه ما رو میرسوند...!

ولی اینجا...

اول زمینت میزنن.بعد به غرور لگد شده ات میخندن..!آنوقت که تنت زخم میشود..مرهمی از نمک بر آن مینهند تا با دردت راحت تر کنار آیی..!با همه ی اشک هایت شادی میکنند..و در آخر بدبختیت رو  تو گوش مردم شهر جار میزنند...

کودکی جان..!!

اونجا چشم ها پر بود از پاکی..در چهره  ها معصومییت می درخشید...بوسه ها پر ز طراوت پر از عاطفه و گیس های حنایی پر از نجابت..

اما اینجا....

چشم ها به دنبال چریدن پاکترین نگاه..اینجا آنچه در چهره ها هویداست بی حیاییست..اینجا طعم بوسه ها فقط شهوت است!اینجا نجابتی در گیس های هزار رنگ بافته نشده...!

کودکی جان..!!

آنجا خشمی نبود...قهر بود ..ولیکن طاقت قهری نبود

اینجا ولی فرصتی برای آشتی نیست!!!

کودکی جان..!

اونجا همه میشناسن تو رو ..یا شبیه بابایی..یا شبیه مامانی.. ولی اینجا شبیه هیشکی نیستی..کسی تو رو نمیشناسه..که اگر هم بشناسه..تو رو یادش نمیاد..کودکی جان ..اینجا غریب و بی کسی...

کودکی جان..کودکی جان..!!!

دلم گرفته از اینجا که که می گویند جوانیست..دلم گرفته از این شهر که قلب هیچ یک از کوچه هایش برای صداقت و هیاهوی بچه گانه نمی تپد...!!!

کودکی جان..!!

اینجا یه جای دیگه س.!اینجا آدم بدا واقعی اند..اینجا قهر کردن همیشه گیست!!کودکی جان اینجا سرزمین آدم بداست..اینجا جوانی نام دارد!!اینجا پر است از خاطرات..تلخ و رویاهای سرگردان..اینجا جای صداقت خالیست..

کودکی جان..!!

به حرمت اون همه دوستی و به حسرت همه ی نداشته های امروزم..به جبران سال های پیش که خداحافظی را فراموش کردم و پر کشیدم..

امشب آمده ام تا برایت دستی تکان دهم و بگویم

خداحافظ کودکی جان... خداحافظ



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: